من میز کامپیوتر نداشتم دو هفته و به طرز شگفت انگیزی روشن کننده بود

عکس رایان یائو در Unsplash

من میز کامپیوتر نداشتم دو هفته و به طرز شگفت انگیزی روشن کننده بود

به روش خوبی ، قول می دهم.

کمی بیشتر از یک هفته پیش ، من در مورد تعویض کمد و نحوه تغییر جنبه های آن پست گذاشتم. زندگی من. وقتی کمد اتاقم را عوض کردم ، مجبور شدم میز کامپیوترم را از آن بیرون بیاورم تا فضای بیشتری برای کابینتی که همه کتابهایم را در خود جای داده بود ، ایجاد کنم. از آن روز ، حدود دو هفته پیش ، من بدون میز ماندم.

اوضاع خشن بود اما به طرز شگفت انگیزی روشن کننده بود.

من خیلی روی زمین نشستم

< p> من یک مرد 235 پوند هستم. نشستن روی زمین اشکالی ندارد ، اما چالش اصلی بلند شدن بود. احتمالاً از خود می پرسید چرا من از ابتدا روی زمین نشسته ام. خوب ، چون من میز برای نشستن نداشتم ، باید راهی دیگر برای نوشتن پیدا می کردم. در حالی که منتظر یک میز جدید هستم ، نوشتن را متوقف نمی کنم. بنابراین ، من روی زمین نشستم و کامپیوتر را روی تختم گذاشتم تا بتوانم هنگام نوشتن روی لپ تاپ ، دست هایم را استراحت کنم. نوشتن در اتاق نشیمن بسیار پر سر و صدا بود.

از آن متنفر بودم. اما چه بگویم؟ ناگزیر بودم. من تا جایی که می توانستم مکان های دیگری برای نوشتن پیدا کردم ، اما گاهی اوقات شما ساعت 11 شب می نویسید و نمی خواهید این کار را بیرون از خانه یا جایی پر سر و صدا انجام دهید. بنابراین من هنگام نوشتن این کلمات دقیقاً از زمین استفاده می کنم.

مفاصلم درد می کنند و گاهی اوقات ، پاهایم به دلیل ماندن در همان حالت برای مدتی می خوابند. اگر لحظه ای بایستم یا از رایانه نفس بکشم ، این امر برطرف می شود. اگرچه بی میز هستم ، اما هنوز در خانه ای زندگی می کنم ، غذای کافی برای تامین نیازهایم و رایانه ای دارم تا ذهنم را از محیط اطراف دور کنم. بسیاری از افرادی که هر روز روی زمین می نشینند چندان خوش شانس نیستند.

من متوجه شدم بدنم چگونه ضعیف شده است

زمانی در بیست سالگی من بود که سه بار در هفته به ورزشگاه رفته اید ، حتی اگر با اتوبوس سی دقیقه فاصله داشته باشید. اگر من به باشگاه ورزشی نمی رفتم ، ساعت 5:30 صبح از خواب بیدار می شدم تا دویدن کوتاهی در محله انجام دهم و سپس روز خود را آغاز کنم.

امروز ، 235 پوند وزن دارم. اگر خیلی سریع بلند شوم دچار سرگیجه می شوم. من شکم آبجو دارم و تقریباً در همه قسمت های پایین بدنم پر شده ام. اگر از پله ها بالا می روم یا می دوم ، باید نفس بکشم و بستن بند کفشم آنقدر آزاردهنده شده است که معمولاً سعی می کنم کفش بدون بند بخرم.

من خیلی ضعیف شده ام. من به خودم توجه نداشتم ، حداقل حداقل با تمام وجود مثل خودم وقتی چیزی ندارم که حواسم را پرت کند.

من نمی خواهم این گونه باشم ، و آنجاهنوز زمان چرخاندن چرخ است شاید خوب باشد که من الان بیدار شده ام ، بجای بعداً که مجبور بودم با بیماری که شروع شده است مقابله کنم.

وقتی وقت دارید خودتان باشید یا باید بگویم ، با خودت باش ، می توانی چیزهای زیادی در مورد اینکه چه کسی شده ای پیدا کنی. من تبدیل به یک سیب زمینی نیمکت شده ام ، و هیچ راهی برای این وجود ندارد.

من از طریق رایانه شخصی خود را کنار گذاشتم

تقریباً هر روز به خانه می آمدم ، کیسه را در جایی می انداختم و در حال تماشای یوتیوب یا پخش چیزی در کامپیوترم در چند روز اول که به کامپیوتر نرسیدم ، فقط روی تختم نشستم و به کمد سفید جدید نگاه کردم و با خودم فکر کردم: چگونه می خواهم عصر خود را بدون رایانه شخصی بگذرانم؟

من من لپ تاپ خود را دارم ، اما کامپیوتر من ایستگاه بازی من است. همه بازی های من در آنجا منتظر هستند ، نه روی لپ تاپ من ، که احتمالاً نیمی از آنها را نمی توان اجرا کرد.

چند روز بعد ، من با نوشتن یا مرور مطالب موجود در آن ، خلاء را پر کردم. دو جعبه مقوایی در اتاق من باقی مانده است.

من هنوز از رایانه شخصی استفاده نمی کنم. در اتاق مادرم در کنار پلی استیشن 4 ، تلویزیون و چیزهای دیگر است. من دوباره نینتندو 3DS خود را دوباره کشف کردم. من هر روز آن را بازی نمی کنم اما هر از گاهی از آن لذت می برم. همچنین برخی از کتابهایی را که جایگزین میز کامپیوتر من بودند ، دوباره کشف کردم. این اجتناب ناپذیر بود.

و البته ، من با نوشتن این خلأ را پر کردم. به خودم گفتم زمان کافی برای نوشتن هر شب دارم ، هرچند که کارهای دیگری را برای انجام یافتن پیدا کردم.

بعد از مدتی که شبهایم را صرف انجام کارهای مفید بعد از کار می کنم ، متوجه می شوم که شبهایم چقدر تلف شده است. اخیراً بودند نمی توانم به گذشته بپردازم من فقط می توانم جلو بروم و مطمئن شوم که عصرهای بعدی پربارتر خواهد بود.

خوابم دچار شد

اولین شب پس از دور شدن کامپیوتر از اتاق استاندارد بود. من از همه کارهای متحرک که تقریباً بلافاصله به خواب رفتم ، ویران شده بودم. دومین شب بود که فهمیدم مشکلی در من وجود دارد. مثل همیشه نمیتونستم بخوابم پس از اندکی تکان خوردن و چرخاندن ، بالاخره موفق شدم بخوابم.

در شب دوم متوجه شدم چه چیزی از دست رفته است. وقتی رایانه در اتاقم روشن بود آنقدر عادت داشتم که بخوابم که فن آن به بخشی جدایی ناپذیر از خوابیدن من تبدیل شده است. بدون آن ، من با مشکل روبرو بودم.

بالاخره بعد از چند روز ناپدید شد و از بازگشت به خواب راحت شدم. من دیگر نمی خواهم کامپیوتر را هنگام خواب روشن نگه دارم.

من هنوز از اینکه چگونه نمی دانستم این اتصال با صدای فن اتفاق افتاده است گیج شده ام. این چیزی نیست که من انتظار داشتم روی خواب من تأثیر بگذارد ، اما شما هر روز چیزی یاد می گیرید.

من یک میز جدید خریدم

و نمی دانم چگونه من در مورد آن احساس می کنمآیا میز جدید مرا به شیوه های قبلی باز می گرداند؟ آیا من همچنان شبهایم را خسته می کنم؟ من مطمئناً فکر نمی کنم این عاقلانه باشد.

تصمیم گرفتم این بار کارها را متفاوت انجام دهم. میز جدید سفید ، خالص است. این کوچکتر از میز بزرگ ماهون است که قبلاً داشتم. این یک میز متوسط ​​است من قادر نخواهم بود تمام وسایلم را در آن جا دهم. وقت آن رسیده که برخی موارد را کنار بگذاریم.

من نیز در مورد تغییر رنگ کنجکاو هستم. همه مبلمان اتاق من قبلاً از رنگهای تیره بودند. حالا همه چیز سفید می شود. تعجب می کنم که اگر چه شود ، همه چیز را تحت تأثیر قرار خواهد داد. این یک راه عالی برای آماده سازی محیط اطراف برای نوشتن است. دیگر چیزی دور میز نخواهم داشت زیرا فضای کافی برای آنها وجود نخواهد داشت. دقیقاً در کنار کتابهایم ، منطقه ای برای نوشتن خواهم داشت.

به نظر می رسد مبلمان من برای تغییر عادات و ذهنیت زندگی ام متمایل شده است. اگر ما آموخته باشیم تا از تجربه یاد بگیریم ، می تواند یک سفر عالی باشد.

آیا مبلمان در زندگی شما نیز چنین نقش برجسته ای دارد؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد